محل تبلیغات شما
سینا - ۴۲ ساله- تنها - تراس طبقه ۱۴ - ناهشیار نه دیگر. نمیگویم. هر چه را خواستیم نداد، انگشت اشاره به سمت هر چیزی نشانه رفتم از جلوی چشمم پنهان کرد. سمت هر چیزی که دویدم در نظرم دورتر و دورتر می شد. نفس هایم پاهایم را دیگر یاری نمیداد. نشستم روی زمین. اشک های پر حرارتم روی گونه ی سردم میلغزید و روی خاک مینشست. تار میدیدم. نمیدانم چرا صدای خنده اش هم بلند تر شد؟! سر به زیر بردم. تا زانوهایم رسید.

واقع بینی یا خیال پردازی

یادداشتی بر فیلم راننده (قسمتی از متن جنبه فان دارد اما به هر حال جدی است)

یادداشتی بر سریال خانه پوشالی

روی ,دورتر ,چیزی ,سمت ,تار ,نمیدانم ,سمت هر ,هر چیزی ,سردم میلغزید ,ی سردم ,گونه ی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها